ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
آب را گل نکنیم:
در فرودست انگار، کفتری میخورد آب.
یا که در بیشه دور، سیرهیی پر میشوید.
یا در آبادی، کوزهیی پر میگردد.
آب را گل نکنیم:
شاید این آب روان، میرود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی.
دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب.
زن زیبایی آمد لب رود،
آب را گل نکنیم:
روی زیبا دو برابر شده است.
چه گوارا این آب!
چه زلال این رود!
مردم بالادست، چه صفایی دارند!
چشمههاشان جوشان، گاوهاشان شیرافشان باد!
من ندیدم دهشان،
بیگمان پای چپرهاشان جا پای خداست.
ماهتاب آنجا، میکند روشن پهنای کلام.
بیگمان در ده بالادست، چینهها کوتاه است.
مردمش میدانند، که شقایق چه گلی است.
بیگمان آنجا آبی، آبی است.
غنچهیی میشکفد، اهل ده باخبرند.
چه دهی باید باشد!
کوچه باغش پر موسیقی باد!
مردمان سر رود، آب را میفهمند.
گل نکردندش، ما نیز
آب را گل نکنیم.
Let's not muddy the water:
Somewhere downstream, a pigeon may be drinking,
Or in a distant wood a goldfinch may be washing her feathers.
Or in a village, a jar may be falling.
Let's not muddy the water:
perhaps the current passes by a poplar,
Washing sorrow from some lonely heart.
Perhaps a dervish has dipped his dry bread in it.
A beautiful woman walks to the river bank.
Let's not muddy the water:
Beauty's face is reflected twofold.
How sweet the water!
How limpid the river!
The people upstream, they are so serene!
May their springs never dry!
May their cows gush milk forever!
I have not seen their village.
Beside their wattles,there's no doubt the footprint of God.
There,the moon bathes in light the expanse of Word.
In the village upstream, the mud walls are no doubt kept low.
The villagers know the red poppy, when it blooms.
There, blue is a true blue, no doubt.
When a flower opens, it's new.
Oh what a village!
May it alleyways be forever filled with music!
The people upstream appreciate the water.
They have not muddied it.
Let's also keep the water clear.
And love
و عشق